>
کانون فرهنگی مسجد امام خمینی ( ره ) افزرشمالی باغنو
ساعت 11:34 عصر پنج شنبه 87/12/1
در مقاله «شناختنامه 20» بیان شده بود که «هر مسلمانی به بهشت نمی رود» این گفتار برای بسیاری از دوستان گرامی عجیب و تا حدودی غیرقابل باور می نمود. امیدواریم در این نوشتار قدری این نکته لطیف قرآنی را شرح و سبط دهیم.
بد نیست به هزار و چهار صد قبل سفری بنماییم. می خواهم یکی از بزرگترین یاران و اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و حضرت علی (علیه السلام) را برایتان معرفی کنم.
او را به «سیف الاسلام» یعنی شمشیر برنده اسلام می خواندند. هنگامی که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) وفات کردند او با حضرت علی علیه السلام بیعت کرد. وی در شب تدفین حضرت زهرا علیها السلام از معدود اصحاب حاضر در آن مراسم غایب از انظار بود.
هنگامی که حضرت علی علیه اسلام را برای بیعت با خلیفه اول ریسمان برگردن به سوی مسجد می کشیدند برای دفاع از امام شمشیر کشید و فریاد برآورد بر سر او ریختند و آنقدر او را کتک زدند و شمشیر برنده ی او را به سنگ شکستند.
در شورای شش نفره پس از وفت خلیفه دوم، او رای به خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام داد.
اما...
اکنون اگر می خواهید انذارهای خداوند را بشناسید باید سراغ ایاتی را بگیرید که بوی عذاب می دهد، آیاتی که در آن نهی شده است، آیاتی که خداوند دوست ندارد، آیاتی که «وَیل» در آن به کار رفته است.
اما بشارت های خدا را اگر می خواهید بیابید باید در قرآن به دنبال آیاتید باشید که بوی بهشت، رضایت خدا، مغفرت، رحمت از آنها به مشام می رسد.
... در جنگ جمل حضرت علی علیه السلام در میان کشتگان حرکت می کرد، ناگهان چشمش به کشته ای از دشمنان خویش افتاد. با تمام عظمتش نشست. اشک از چشمان او جاری شد و فرمود: چه بسیار اندوه ها که تو از چهره پیامبر می زدودی!!
آری او زبیر سیف الاسلام بود. همان که جنگ جمل را به پا کرد.
آری! این شیطان است که همواره در کمین ماست لذا نمازنیز همواره نیازهمیشگی ماست تا بدینوسیله گرد و غبار غفلت شیطانی از روح ما زدوده شود.
تعجب خواهید کرد اگر بدانید شمربن ذی الجوشن نیز از یاران حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین بود.
و چندین بار با پای برهنه به خانه خدا رهسپار شده است.
هنگامی که حضرت علی علیه اسلام را برای بیعت با خلیفه اول ریسمان برگردن به سوی مسجد می کشیدند برای دفاع از امام شمشیر کشید و فریاد برآورد بر سر او ریختند و آنقدر او را کتک زدند و شمشیر برنده ی او را به سنگ شکستند.
در شورای شش نفره پس از وفت خلیفه دوم، او رای به خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام داد.
اصلاً کربلا و عاشورا را صحنه «عاقبت به خیر شدن » و «عاقبت به شر شدن» بندگان است.
بنابراین خداوند متعال در آیه 14، سوره حجرات می فرماید:
قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
عربهای بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: «شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمیکند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»پیر ما امام خمینی چه زیبا فرمود:
"اگر ایمان وارد قلب شود همه امور اصلاح می شود"
و ختم کلام از خیر الکلام که ایمانی ما را به بهشت می برد که همراه با تقوی باشد.
«یا ایها الذین امنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتنَّ اِلاّ و انتم مسلمون (102/ آل عمران)
ای کسانیکه ایمان آوردید، نهایت تقوی الهی را مراعات کنید و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید.
خداوندا! قلب هایمان را پس از آنکه هدایت نمودی دستخوش انحراف مگردان و رحمت خاص خود را ارزانیمان کن چه به حقیقت تنها بخشنده راستین تو هستی وبس.
محبوبیت یوسف ـ علیه السلام ـ و آرامگاهِ او
حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به قدری محبوبیت اجتماعی پیدا کرده و عزّت فوق العادهای نزد مردم مصر داشت که پس از فوتش بر سر محل به خاک سپاریش نزاع شد. هر طایفهای میخواست جنازه یوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه برکت در زندگیشان باشد. بالاخره رأی بر این شد که جنازه یوسف را در رود نیل دفن کنند، زیرا آب رود که از روی قبر رد میشد مورد استفاده همه قرار میگرفت و با این ترتیب همه مردم به فیض و برکت وجود پاک حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ میرسیدند.
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چون تو فرزند بزاید
جنازه حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود. در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به سوی فلسطین آورده و دفن کردند، تا به وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ عمل شده باشد. خداوند به پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب نموده و میفرماید:
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یمْکُرُونَ؛
اینها از اخبار غیبی است که به تو وحی کردیم، تو نزد برادران یوسف نبودی در آن موقعی که مکر کردند (تا یوسف را به چاه بیفکنند).»[1]
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَبْصار...؛
در داستانهای ایشان (یوسف و یعقوب و برادران یوسف و داستانهای پیامبران دیگر)، درسهای آموزندهای برای صاحبان بصیرت است.»[2]
این داستانها حاکی از واقعیتهای حقیقی است، نه آن که آنها را ساخته باشند.[3]
جالب توجه این که: مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (هرگاه میخواستند از مصر به طرف شام بروند احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم میکردند) به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد (تا وصیت او انجام گیرد) در این صورت، ماه را بر شما طالع خواهم کرد.
جنازه حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود. در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به سوی فلسطین آورده و دفن کردند، تا به وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ عمل شده باشد.
موسی ـ علیه السلام ـ پرسید که چه کسی از جایگاه قبر یوسف آگاه است؟ گفتند: پیرزنی آگاهی دارد. موسی ـ علیه السلام ـ دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسی ـ علیه السلام ـ به او فرمود: «آیا قبر یوسف را میشناسی؟»
پیرزن عرض کرد: آری.
حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: ما را به آن اطّلاع بده.
او گفت: اطلاع نمیدهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری:
اول: این که پاهایم را درست کنی.
دوم: اینکه از پیری برگردم و جوان شوم.
سوم: آن که چشمم را بینا کنی.
چهارم: آن که مرا با خود به بهشت ببری.
این مطلب بر موسی ـ علیه السلام ـ بزرگ و سنگین آمد. از طرف خدا به موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد. آن گاه او مکان قبر یوسف ـ علیه السلام ـ را نشان داد.
موسی ـ علیه السلام ـ در میان رود نیل جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و به سوی شام برد. آن گاه ماه طلوع کرد. از این رو، اهل کتاب، مردههای خود را به شام حمل کرده و در آن جا دفن میکنند.
[4]
جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را (بنابر مشهور) کنار قبر پدران خود دفن کردند. اینک در شش فرسخی بیت المقدس، مکانی به نام قدس خلیل معروف است که قبر یوسف ـ علیه السلام ـ در آن جا است.
حُسن عمل و نیکوکاری این نتایج را دارد که خداوند پس از حدود چهار صد سال با این ترتیبی که خاطر نشان شد، طوری حوادث را ردیف کرد، تا وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به دست پیامبر بزرگ و اولوا العزمی چون حضرت موسی ـ علیه السلام ـ انجام شود، و به برکت معرّفی قبر یوسف ـ علیه السلام ـ به پیر زنی آن قدر لطف و عنایت گردد.[5]
آری، یوسف ـ علیه السلام ـ بر اثر پرهیزکاری و خدا ترسی، آن چنان مقام ارجمندی در پیشگاه خدا پیدا کرد که در روایت آمده: هنگامی که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شب معراج، به آسمان سوم رسید، یوسف ـ علیه السلام ـ را در آن جا به گونهای دید که:
«کانَ فَضْلُ حُسْنِهِ عَلی سایرِ الْخَلْقِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیلَهِ الْبَدْرِ عَلی سایرِ النُّجُومِ؛ زیبائیش نسبت به سایر مخلوقات، همانند زیبایی ماه در شب چهارده نسبت به ستارگان بود.»[6]
________________________________________
[1] . یوسف، 103.
[2] . یوسف، 111.
[3] . مجمع البیان، ج 5، ص 262ـ266.
[4] . علل الشرایع، ص 107؛ بحار، ج 13، ص 127.
[5] . در بعضی از روایات نقل شده که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفری در بیابان به چادر نشینی برخورد، چادر نشین حضرت را شناخت، بسیار پذیرایی کرد. هنگام خداحافظی، رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به او فرمود: هرگاه از ما چیزی بخواهی از خدا میخواهیم که به تو عنایت کند؛ او در جواب گفت: از خدا بخواه شتری به من بدهد که موقع حرکت، اثاثیه خود را بر آن بگذارم و چند گوسفند به من عطا کند که در این صحرا آنها را بچرانم، و از شیرشان استفاده کنم. حضرت آنها را از خدا تقاضا نمود. خداوند هم تقاضای حضرت را برآورد. در این هنگام رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به اصحاب خود رو کرد و فرمود: ای کاش این مرد نظر و همتش بلند بود و مثل عجوزه بنی اسرائیل، خیر دنیا و آخرت را از ما میخواست تا آن را از خدا میخواستم، و خدا به او میداد، اصحاب تقاضای بیان قصه عجوزه بنی اسرائیل را نمودند. حضرت داستان عجوزه را به طور مشروح برای اصحاب شرح دادند. در این روایت است که آن عجوزه سه حاجت خواست و برآورده شد: 1. جوان شود 2. همسر موسی گردد 3. در بهشت هم همسر موسی باشد (به نقل از حیاه الحیوان دمیری).
[6] . بحار، ج 18، ص 325.
آخرین حرفهای پدرم!
وصیت علامه حلی به فرزندش
بسم الله الرحمن الرحیم
پسرکم! خداوند تعالی تو را بر انجام دادن فرمانشهایش استوار بدارد و بر عمل خیر و ملازمت آن توفیقات دهد و به سوی آنچه دوست میدارد و راضی است، رهنمایت باشد و به آنچه از خیرها آرزو داری و خواهانی، برساندت و در دنیا و آخرت سعادتمند کند و هر چه که با آن، چشم روشن میگردد، هدیهات کند و عمر نیکو وزندگی آرام و خوش روزگارت را سپری سازد و مُهر (تایید) بر اعمالت بنهد و وسایل رسیدن به سعادت را روزیات کند و از برکتها بزرگ و والایش بر تو ببارند و خداوند از هر بلا و سختی دورت بدارد و بدیها را از تو دفع کند!
بدان! که من در این کتاب (قواعد الاحکام) چکیده و فشرده احکام را به گونهای موجز آوردم و پایههای اسلام را با کلمات کوتاه و عبارتهایی روان روشن ساختم و راه رشد و طریق استوار را واضح کردم.
تالیف این کتاب به هنگامی است که پنجاه سال از عمر را گذراندهام و وارد دهه شصت زندگی شدهام. دهه شصت زندگی، آنی است که مهتر خلایق، جناب رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده: «آن، آغازگاه هجوم مرگ است».
حال اگر خداوند تعالی در این دهه بر من مرگ را نوشته باشد و آن را حتمی کرده باشد، از آن جا که او فرمانش را بر بندگان حاضر و مسافر، جاری سازد، پس من هم - همان گونه که خداوند تعالی وصیت را بر من واجب و بخصوص هنگام احساس مرگ مرا مامور به آن کرده است - (تو را مخاطب ساخته) و برایت و صیت میکنم به اینکه:
1- همدوش با تقوی الهی باشی، که آن - بیقین - سنت پایدار و واجب حتمی و سپر نگه دارنده توشه ماندگار است. و پر سودترین چیزی است که انسان برای روزی که چشمها از هیبت آن روز گشاده و خیره میماند و یار و یاور نیست، خواهد داشت.
2- التزام به پیروی اوامر خداوند تعالی و انجام دادن آنچه او میپسندد و پرهیز از آنچه او ناخوش دارد و دوری از نواهی خداوند تعالی.
3- کسب فضایل علمی و عروج از پستی نقص به بالاترین نقطه کمال و اوج گیری در آسمان عرفان و نه سقوط به جایگاه جهال. و گرایش عاشقانه به پسندیدهها و یاری برادران دینی. و پاسخ درشتخو را به سخن نیکوگفتن. و نیکو رفتار را با چهره باز پذیرفتن بگذران!
4- پرهیز از رفاقت با انسانهای پست و همنشینی با افراد نادان، زیرا رفاقت و همنشینی با آنان خلق و خوی ناپسند و باطن پست برجا مینهد.
پیامبر اکرم: هر که، مسلمان دین شناس را گرامی دارد تا در قیامت، خدا را راضی و خوشحال از خود خواهد یافت و هر که مسلمان دین شناس را کوچک شمارد و اهانت کند، در قیامت خدا را ناراضی و خشمگین از خود، خواهد یافت.
5- التزام به همدوشی با عالمان و نشست و برخاست با فاضلان داشته باش که آن برای کسب کمالات زمینه کامل را فراهم میسازد و برایت، توان و مهارت در یافتن پاسخ مجهولات را به دنبال دارد.
6- باید، امروزت از دیروزت بهتر باشد.
7- تو و التزام به صبر و توکل و رضا.
8- هر روز و شب، محاسبه نفس کن! و از خداوند بسیار آمرزش بخواه!
9- از نفرین مظلوم بترس بخصوص از نفرین یتیم و پیرزن، که خداوند در مورد شکستن دلشکسته، گذشت نمیکند.
10- تو و التزام به نماز شب، که رسول الله صلی الله علیه و آله بر آن تشویث کرده و دعوت به اقامه آن کرده و فرموده است: «من ختم له بقیام اللیل، ثم مات، فله الجنه» هر که آخرین عملش، اقامه نماز شب باشد و بمیرد، بهشت برای او باشد.
11- تو و التزام به صله رحم، که بیقین، به عمر آدمی میافزاید.
12- تو و التزام به خوشرویی. همانا رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «انکم لن تسعوا الناس باموالکم، فسعوهم باخلاقکم!»: همانا شما را نرسد که با اموالتان، تمامی افراد را در آسایش قرار دهید، لذا آنان را با اخلاقتان خشنود سازید.
13- تو و التزام به توجه و مراقبت از ذریه پیامبر، که همانا خداوند همانا در سفارش به آنان تاکید کرده و پادش رسالت و ارشاد مردم را دوستی و مهرورزی به آنان قرار داده است. خداوند تعالی فرموده است: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی...» بگو در ازای رسالت، پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی در مورد خویشاوندان.
حضرت رسول الله فرموده: «انی شافع یوم القیامه لاربعه اصناف - و لو جاووا بذنوب اهل الدنیا -: رجل نصر ذریتی و رجل بذل ماله لذریتی عند المضیق، و رجل احب ذریتی باللسان و القلب و رجل سعی فی حوائج ذریتی اذا طردوا و شردوا.» بیقین من در قیامت شفاعتگر چهار گروه - هر چند گناهشان به اندازه تمام گناهان مردم باشد - خواهم بود: مردی که ذریه مرا یاری کند، مردی که به هنگام تنگدستی ذریه ام، از مالش به آنها ببخشد، مردی که به زبان و قلب، ذریه مرا دوست داشته باشد و مردی که به هنگام بی سر و سامانی ذریهام در رسیدگی به حاجاتشان کوشش کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا کان یوم القیامه نادی مناد: ایها الخلائق! انصتوا، فان محمدا یکلمکم. فینصت الخلائق. فیقوم النبی صلی الله علیه و آله فیقول: یا معشر الخلائق! من کانت له عندی ید او منه او معروف، فلیقم حتی اکافئه. فیقولون: بآبائنا و امهاتنا! و ای ید منه و ای معروف لنا؟! بل الید و المنه و المعروف لله و لرسول علی جمیع الخلائق. فیقول: بلی. من آوی احدا من اهل بیتی او برهم او کساهم من عری او اشبع جائعهم، فلیقم حتی اکافئه. فیقوم اناس قد فعلوا ذلک. فیاتی النداء من عندالله: یا محمد! یا حبیبی! قد جعلت مکافاتهم الیک، فاسکنهم من الجنه حیث شئت.فیسکنهم فی (الوسیله) حیث یحجبون عن محمد و اهل بیته علیه السلام»
هنگامی که قیامت برپا شد، ندا دهندهای میگوید: ای آفریده ها! ساکت باشید تا حضرت محمد با شما سخن گوید.
مردم ساکت میشوند جناب نبی صلی الله علیه و آله برخاسته، میفرماید: ای مخلوقات! هر کس که برای من کاری انجام داده و منتی دارد و نیکیای رسانده است، برخیزد تا اینک، جبران کنم. همه آفریدهها گویند: پدر و مادرمان فدایت! چه کاری و چه منتی و چه نیکیای؟ خدمت و منت و نیکی، بر همه خلائق، از سوی خدا و رسول خداست.
حضرت رسول الله میفرماید: بلی. حال، هر که، کسی از اهل بیت مرا پناه داده، یا نیکی ای رسانده، یا با اهدای لباس، آنها را از برهنگی نجات داده، یا گرسنگانشان را سیر کرده است، برخیزد تا اینک جبران کنم.
در این لحظه مردمی که آن کارها را انجام داده اند، بر میخیزند، سپس از جانب خداوند ندا میآید: ای محمد! ای حبیبم! همانا جبران کارهای آنان را بر عهده تو گذاشتم آنان را در هر کجای از بهشت که خواستی جای ده.
حضرت رسول آنان را در مکانی به نام «وسیله» جا میدهد تا نسبت به حضرت محمد و اهل بیتش علیه السلام در محرومیت و حجابی نباشد.
امیر مومنان: در دین ژرف بنگر! زیرا دین شناسان، جانشینان پیامبران هستند. برای طالب علم، هر چه در آسمانها و هر چه در زمین هست - حتی پرنده در آسمان و ماهی در دریا - طلب آمرزش میکنند و فرشتگان به دلیل خوشنودی از طالب علم بالهای خود را خاک فرش آنان میکنند.
14- تو و التزام به بزرگداشت علما و احترام به آنان، که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «من اکرم فقیها مسلما، لقی الله تعالی یوم القیامه و هو عنه راض. و من اهان فقیها مسلما لقی الله تعالی یوم القیامه و هو علیه غضبان.» هر که، مسلمان دین شناس را گرامی دارد تا در قیامت، خدا را راضی و خوشحال از خود خواهد یافت و هر که مسلمان دین شناس را کوچک شمارد و اهانت کند، در قیامت خدا را ناراضی و خشمگین از خود، خواهد یافت.
حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله نگاه به چهره عالمان را، از جمله عبادتها شمرده است و نگاه به در خانه عالمان را عبادت دانسته و رفت و آمد با دانشمندان را عبادت خوانده است.
15- تو و التزام به کوشش فراوان برای افزودن علمت و ژرف نگری در دین، که حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام به فرزندش فرموده است: «تفقه فی الدین، فان الفقهاء ورثه الانبیاء. و ان طالب العلم یستغفرله من فی السماوات و من فی الارض، حتی الطیر فی جو السماء و الحوت فی البحر. و ان الملائکه لتضح اجنحتها لطالب العلم رضی به» در دین ژرف بنگر! زیرا دین شناسان، جانشینان پیامبران هستند. برای طالب علم، هر چه در آسمانها و هر چه در زمین هست - حتی پرنده در آسمان و ماهی در دریا - طلب آمرزش میکنند و فرشتگان به دلیل خوشنودی از طالب علم بالهای خود را خاک فرش آنان میکنند.
16- بپرهیز از کتمان دانش و بازداشتن شایستگان از فراگیری علمت، زیرا خداوند تعالی میفرماید: «ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد مابیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» کسانی که نشانههای روشن و رهنمودی را که فرو فرستاده ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح دادهایم. نهفته میدارند، آنان را خدا لعنت میکند و لعنت کنندگان لعنتشان میکنند.
و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی، فلیظهر العالم علمه. فمن لم یفعل، فعلیه لعنه الله» هنگامی که در امتم، بدعتها آشکار و فراگیر شد، دین شناسان باید علمشان را آشکار کنند و در اختیار همه قرار دهند. کسی که چنین نکند، لعنت و نفرین الهی بر او خواهد بود.
و نیز او صلی الله علیه و آله فرمود: «و لا توتوا الحکمه غیر اهلها، فتظلموها. و لا تمنعوها الهلها فتظلموهم» حکمت را در اختیار نااهل قرار ندهید! که (اگر چنین کنید) به حکمت ظلم کردهاید و از اهلش، منع مکنید! که (اگر چنین کنید) به اهل حکمت ظلم کردهاید.
پیامبر اکرم: همانا شما را نرسد که با اموالتان، تمامی افراد را در آسایش قرار دهید، لذا آنان را با اخلاقتان خشنود سازید.
17- تو و التزام به تلاوت قرآن عزیز و تفکر در معانی آن و رعایت اوامر و نواهیاش و تتبع در اخبار نبوی و آثار محمدی و جستجو (و فهم) معانی آنها و تامل کردن تام در آنها. البته من، کتابهای زیادی در تمامی این زمینهها برایت نگاشتهام. این، آنهایی بود که وظیفه تو بود. اما آنچه به من مربوط است و نفعش به من بر میگردد، (عبارت است از): این که با طلب رحمت برایم در بعضی از اوقات، مرا یاد کرده و مورد تفقد قرار دهی. و ثواب بعضی از طاعتهایت را برای من بفرستی. و در یاد کردنم، کم نگذار! که (اگر چنین کنی) اهل وفا تو را جفا کار خوانند، و در یاد کردنم زیاده روی مکن! که (اگر چنین کنی) آنان که اهل نیکیاند، تو را به کوتاهی در حق پدر به هنگام زندگانی نسبت میدهند. بلکه در خلوتهایت و پس از نمازهایت یادم کن!
و آنچه از بدهکاریها و تعهدات واجب بر عهدهام هست (و خود انجام ندادهام) تو قضا کن! و در حد توانت، بر سر مزارم به زیارتم بیا و مقداری از قرآن تلاوت کن!
و هر کتابی که نوشتهام، ولی خداوند برای به پایان رساندنش، مهلتم نداده است، تکمیل کن! و هر چه از خلل و نقصان و خطا و نسیان در آنی مییابی اصلاح کن!
این وصیت من است به تو. خداوند از جانب من بر تو ناظر است.
با تلخیص از اندیشه قم
دستورالعملی برای پاکی نفس از محدث قمی
بدان که لازم است از برای پاکی نفس از اوصاف رذیله و آرایش کردن آن به صفات جمیله چند امر:
1- پیوسته مواظبت کنی بر اعمالی که از آثار صفات حسنه است و خواهی نخواهی نفس را بر افعالی بدارد که مقتضای صفتی است که طالب تحصیل آن است یا در صدد بقا و محافظت آن.
2- پیوسته مراقب اقوال و متوجه اعمال و افعال خود باشد. هر عملی که می خواهد انجام دهد ابتدا در آن تامل کند تا خلاف مقتضای حسن از او سر نزند و در هیچ حالی از حال خود غافل نشود بلکه هر روز و شب دفتر اعمال خود را گشوده سر تا پایین مرور کند و تفحص نماید آنچه را که از او صادر شده اگر خوب کرده، حمد کند و شکر توفیق بجا آورد و اگر کار بدی کرده، توبه و انابه کند.
3- احتراز کند از آنچه باعث تحریک قوه شهویه یا غضب می شود مثلا چشم و گوش دل را باز دارد از دیدن و شنیدن و تصور کردن هر چیزی که غضب یا شهوت را به هیجان می آورد و بیشتر سعی او در حفظ دل باشد از خیال آنها.
به نظر دقیق در تجسس خفایای معایب خود بر آید و چون به چیزی از آنها بر خورد در ازاله آن سعی کند. بداند که هر نفسی عاشق صفات و افعال خویش است و به این جهت اعمال و افعالش در نظرش جلوه دارد و بدون تامل و باریک بینی به عیوب خود بر نمی خورد. مرگ و صعوبت عالم برزخ و مواخذه روز قیامت را تصورنما و آیات و اخبار در باب جنت و نار و احوال خائفین از اخیار را مشاهده کن و بدان که هر قدر معرفت بنده به عظمت و جلال پروردگار بیشتر و به عیوب خود بیناتر باشد، ترس او از خدا زیادتر می شود و از این جهت است که حق تعالی خوف و خشیت (خود) را نسبت به علما داده چنانچه فرموده:
«انما یخشی الله من عباده العلماء؛ از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت( ترس از مسؤلیت همراه با درک عظمت مقام پروردگار) نایل مى گردند » (فاطر/28)
4- اجتناب از مصاحبت بدان و اشرار را لازم داند و دوری از هم نشینان و صاحبان اخلاق بد را واجب شمرد و در صدد آن باشد که با صاحبان اخلاق حسنه و بزرگان دین مصاحبت کند زیرا مجالست و صحبت با هر کسی مدخلیت عظیم در او دارد زیرا طبع انسان دزد است و آنچه را که مکرر از کسی دید کسب می کند.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد
به علاوه هر کس مجالست با اهل معصیت کند در عذاب ایشان شریک است و به آتش ایشان بسوزد.
«ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار ...؛ و به کسانى که ستم کردهاند دل نبندید و میل و تکیه نکنید که آتش (غضب خدا) به شما مىرسد» ( هود/113)
منبع: کتاب 50 درس اخلاقی شیخ عباس قمی؛ بااندکی تصرف.
حیله هاى شیطان در انسان بواسطه رحمت الهى و شفاعت ائمه اطهار
عامل رستگارى انجام عمل صالح است ولى بعضى از انسانها به جاى انجام عمل صرفاً به رحمت الهى امید دارند و با این ایده و روش دست از عمل برداشته اند. در خصوص حدود رحمت الهى بیاناتى بفرمائید؟
شیطان و نفس امّاره انسان را از طرق بسیارى مغرور مى کنند و به هلاکت همیشگى مى کشانند و آخر تیرى که در کمان دارند مغرور کردن انسان است در اوایل امر به رحمت حقّ و انسان را به واسطه این غرور از عمل باز مى دارند. و این اتّکال به رحمت از مکاید شیطان آنست و دلیل آن این است که ما در امور دنیایى به هیچ وجه اتکال به رحمت حقّ تعالى نداریم و یکسره اسباب طبیعى و ظاهرى را مستقّل و کارکن مى دانیم بطورى که گویى در عالم ، مؤ ثّرى جز اسباب ظاهرى نیست و در امور اخروى غالباً اتّکال به رحمت حقّ در گمان خود مى کنیم و از دستورات خدا و رسول صلّى اللّه علیه و آله غفلت مى نماییم، گویى خداوند ما را قدرت عمل نداده است.
اگر با قیام به وظایف عبودیّت، اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آن ها را به چیزى نشمرى و امید به رحمت حقّ داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود، مستوجب هر ذمّ و سخط بدانى و تکیه گاه تو رحمت و جود جواد على الاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى و شکر خداى تعالى کن و از ذات مقدّس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و اگر خداى نخواسته، متهاون به اوامر حقّ بودى و بى اهمیّت و ناچیز شمردى فرموده هاى ذات اقدس را، بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده از مکاید شیطان و نفس امّاره تو. اگر ایمان به سعه رحمت و عظمت داشتى، اثرى از آن نمایان بود در تو. مدّعى که عملش مخالف با دعوایش باشد خود مکذِّب خود است.
مى توانى درهاى بهشت و سعادت را به روى خود مفتوح کنى و مى توانى بخلاف آن باشى. زمام امر در دست تو است، خداى تبارک و تعالى حجّت را تمام و راههاى سعادت و شقاوت را نموده و توفیقات ظاهرى و باطنى را عطا فرموده، آنچه از جانب او و اولیاى او است تمام است، اکنون نوبت اقدام ما است، آنها راهنمایند و ما راهرو. آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذرى باقى نگذاشتند و کوتاهى نکردند، تو نیز از خواب غفلت برخیز و راه سعادت خود را طى کن و از عمر و توانایى خود استفاده نما که اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانى و گنج قوّت و توانایى از دستت برود جبران ندارد.
منبع: رمزى اوحدى، محمدرضا، کتاب خورشید عرفان، با اندکی تصرف
حکایت کردهاند که لقمان روزی در راهی میگذشت، پس قطعه کاغذی دید به روی زمین افتاده، چون آن را برداشت و ملاحظه نمود دید: «بسم الله الرحمن الرحیم» بر او ثبت شده است، پس آن را شسته و آبش را تناول نمود و به برکت این احترام، خداوند عالم، او را حکمت تلقین فرمود.
"و لقد آتینا لقمان الحکمه." (1)
برای حکمت معانی بسیاری ذکر کردهاند:
1. شناخت اسرار جهان هستی .
2. رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسایی خداوند .
3. مجموعهای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت.
4. امام کاظم علیه السلام فرمودند: مراد از حکمت، فهم و عقل است.
5. امام صادق علیه السلام فرمودند: حکمت این است که لقمان به امام و رهبر الهی عصر خود آگاهی داشت.
لقمان به گفتن نصیحتهای حکیمانه معروف است که فرزندش را نیز با این نصایح به راه راست هدایت مینمود. در این قسمت برخی از این نصایح حکیمانه را ذکر میکنیم:
فرزندم تو را به شش خصلت سفارش میکنم که علم اولین و آخرین آن است:
1- قلبت را مشغول به دنیا مکن مگر به اندازه بقای تو در آن.
2- و برای آخرت کار کن به اندازهای که میخواهی در آنجا بمانی .
3- و خدا را اطاعت کن به اندازهای که به او احتیاج داری .
4- تمام سعی و کوشش تو در رهایی از آتش جهنم باشد .
5- شجاعت به معصیت به اندازه صبرت در آتش باشد .
6- وقتی که میخواهی معصیت خدایت را انجام بدهی جایی را انتخاب کن که خدا تو را نبیند.
پینوشتها:
1- سوره لقمان، آیه 12 .
2- اصول کافی،ج 1.
3- تفسیر نمونه،ج 17، ص 36 .
¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله
:: بازدید امروز ::
49
:: بازدید دیروز ::
2
:: کل بازدیدها ::
24972
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: آرشیو ::
سلام
ورزشی
خاکی
یادبود
اخلاقی
ورزش
ضرب امثل
.......
زنگ تفریح
............
صلوات
......
شفا خانه
دعای فرج
حسینیه
ختم صلوات
زیارت عاشورا
دانلود مداحی
:: لینک دوستان من::
::وضعیت من در یاهو ::
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::